«

»

Print this نوشته

…شصت‌وپنج سال مبارزه زن ایرانی / آیندگان شنبه ۱و ۲ آذر ۱۳۴۸ / داریوش همایون

ایران با انقلاب مشروطه از خواب گران چند قرنی برخاست. تکان تند انقلاب چنان بود که حتی زن ایرانی را نیز در پس نقاب و چادر سیاه و کنج حرمسرایش حرکتی داد. زنان برای نخستین بار فرصتی یافتند که با دنیای پهناور بیرون نیز آشنایی یابند.

t231‌عکس از ماهنامه ایران امروز ـ آذرماه ۱۳۱۸

به مناسبت مجمع عمومی سازمان زنان ایران

شصت‌وپنج سال مبارزه زن ایرانی

آیندگان شنبه ۱و ۲ آذر ۱۳۴۸

داریوش همایون

بخش ۱

با انقلاب مشروطه امواج نهضتی که جامعه ایران را به حرکت درآورد زن ایرانی را نیز فراگرفت. این انقلابی بود که، اگر چه روشنفکران در صف مقدم آن قرار داشتند، از اعماق اجتماع سرچشمه می‌گرفت و مردم عادی ایران سربازان و پشتیبانانش بودند. فریاد عدالت‌خواهی ایرانیان که مقدمه انقلاب بود در واقع خواست‌ها و آرزوهای ژرف‌تری را منعکس می‌کرد؛ حق خود را خواستن و در کار عمومی، در اداره جامعه مداخله داشتن؛ بر قید و بندهای اعصار فائق آمدن و آزادانه پیش رفتن؛ در برابر یک قانون به عنوان افراد انسانی برابر بودن؛ فرصت مبارزه برای حفظ و بهبود کشور و میهن پیدا کردن.

ایران با انقلاب مشروطه از خواب گران چند قرنی برخاست. تکان تند انقلاب چنان بود که حتی زن ایرانی را نیز در پس نقاب و چادر سیاه و کنج حرمسرایش حرکتی داد. زنان برای نخستین بار فرصتی یافتند که با دنیای پهناور بیرون نیز آشنایی یابند. در زندگی چیزهای دیگری نیز وجود داشت که می‌توانست نیروی آنان را در خدمت خود گیرد. فضای بسیار محدود زندگانی روزانه آنان گشادگی بیشتری یافت. مردان که در مبارزه انقلابی افق‌های وسیع‌تری را بر روی خود و جامعه باز کرده بودند، در برابر فشار عمال استبداد نیاز به مداخله خواهران و همسران خود را آشکار‌تر می‌دیدند. در پای منبر واعظان آزادیخواه، در مسجدهایی که از طرف سیلاخوری‌ها محاصره می‌شد، در انبوه جمعیت‌هایی که قدرت گلوله و سرنیزه را به مبارزه می‌طلبیدند، زنان دوشادوش مردان شرکت می‌جستند. شور و غیرت آنان از مایه‌های اصلی پیشرفت کار انقلاب و برانگیختن مردان به پیکار بود. هر جا پای فداکاری به میان می‌آمد، گردآوری سرمایه برای تأسیس یک بانک ملی بود، یا مقاومت قهرمانی تبریز در برابر حملات پیاپی نیروهای استبداد، زنان در آنجا بودند.

در بزرگ‌ترین آزمایش آن دوران، هنگامی که روسیه آشکارا می‌خواست جنبش ملی و آزادیخواهی ایران را خفه کند، زنان پیشگام شدند. تظاهرات چندصد زنی که زیر روبنده‌هایشان سلاح در دست داشتند و با نمایش دلیرانه خود به رد اولتیماتوم دولت تزار در مجلس کمک کردند، به حق از درخشان‌ترین حوادث انقلابی مشروطه است. آن تظاهرات و مقاومت افتخارآمیز مجلس البته به جایی نرسید و مانند فداکاری‌های هزاران سرباز گمنام و نام‌آور انقلابی دیگر در توفان مداخله مسلحانه خارجی و جنگ بزرگ جهانی فرو رفت. ولی آثار انقلاب به صورت ادامه مؤسسات دمکراتیک ـ به اشکال و در شرایط مختلف ـ و احساس تعلق روزافزون ایرانی عادی به سرزمین و ملت خود یک تشنگی سیری‌ناپذیر به پیشرفت و نوسازی جامعه باقی ماند.

انقلاب مشروطه مسئله عدالت و آزادی و ترقی را حل نکرد. با وجود این پس از شش سال گذشتن از کوره انقلاب و جنگ داخلی و پایداری در برابر دو قدرت استعماری، ایران و ایرانیان دیگر شباهتی به گذشته نداشتند. حتی زنان که عقب مانده‌ترین قسمت اجتماع بودند، آثاری از این تحول را نشان می‌دادند. رهبرانی از میان آن‌ها پیدا شده بودند که مصمم بودند از امکاناتی که تغییر محیط پیش آورده بود بهره بردارند.

بیداری عمومی ناشی از ۱۰۰ سال آشنایی با فرهنگ اروپایی و درهم‌شکستن پایه‌های قدرت استبدادی و ضعفی که بر همه پاسداران نظام کهنه مستولی شده بود زمینه را برای تحولات اجتماعی پردامنه، از جمله نهضت زنان آماده کرد. ایرانیان که کشور خود را بدان وضع در برابر اروپا بی‌دفاع و درمانده می‌دیدند در تشخیص نقاط ضعف جامعه خود و موارد قوت اروپا چندان کند نبودند. اگر اروپا به چنان درجات نیرومندی رسیده بود بدان سبب بود که اروپاییان ارزش فرد بشری را شناخته بودند و او را آماده مقابله با زندگی نو می‌ساختند و موانع اجتماعی و فکری ناشی از سنت‌ها و عادات کهنه را از سر راه او برمی‌داشتند. جامعه ایرانی عقب‌افتاده بود زیرا فرد ایرانی دسترسی به دانش‌های روز و مهارت‌های فنی نداشت. در زنجیر محکم عادات و روسوم پوسیده و خرافات گوناگون در بند بود.

تا مدتی تصور می‌شد اگر این سد و بند‌ها را از پیش پای مرد ایرانی بردارند کار کشور سامان خواهد یافت. ولی گروه روزافزونی از روشنفکران و عناصر مترقی‌تر انجام این امر را تنها در مورد مردان محال می‌یافتند. اگر زن ایرانی همچنان در اسارت مادی و معنوی و اجتماعی و اخلاقی خود می‌ماند، چگونه امکان داشت پسران و شوهران او آزاد شوند؟ و آیا آن پسران و شوهران آزادشده و پیشرفته‌تر در کنار مادران و همسران نادان خرافی و عقب‌افتاده خود زندگی را تحمل‌ناپذیر نمی‌یافتند؟

تغییر روحیه‌ای که در قشرهایی از جامعه روی داد محیط را برای پذیرفتن تغییرات و، مهم‌تر از همه آموزش دختران، آماده ساخت. شناخته شدن لزوم مدارس دخترانه و تعلیمات عمومی جمعیت زن کشور پایه واقعی نهضت زنان بود که در‌‌ همان سال‌های آشفته پس از انقلاب مشروطه نهاده شد. نخستین مدرسه دخترانه در ۱۲۹۶ بتوسط صدیقه دولت‌آبادی تأسیس گردید، و سه سال بعد این بانو، که نخستین رهبر جنبش زنان ایران است، با انتشار اولین روزنامه زن ایرانی به نام «زبان زنان» گام بلند دیگری برداشت.

دختران به تعداد روزافزونی به مدارس راه یافتند و گروهی از آنان در مؤسسات آموزشی خارجیان در ایران تحصیلات خود را تا درجات بالا دنبال کردند. این هسته زنان تحصیل کرده می‌بایست پیشگامان یک مبارزه دراز باشد که هنوز تا رسیدن به هدف نهایی، یعنی فراهم کردن وسایل آموزش برای همه زنان ایران، باید سال‌ها ادامه یابد.

***

در آن زمان پیشروان ترقیخواهی ایران به درستی دریافته بودند که بدون آماده ساختن زمینه فکری و فرهنگی هیچ پیشرفتی امکان نخواهد داشت. جامعه آن روزی ایران در بیسوادی و بی‌اطلاعی عمیقی غرق بود. نهضت تعلیمات جدید که به صورت تأسیس دبستان‌های نمونه اروپایی با مجاهدات حاج حسن رشدیه و دیگران آغاز شده بود چنان مقامی در جامعه یافته بود که در دوران مشروطه نوآموزان دبستان‌ها در صف اول مبارزان جا داشتند و نقش ایشان در فعالیت‌های سیاسی قابل مقایسه با نقش دانشجویان در دروه‌های بعدی بود.

اما نبودن یک قدرت سیاسی که از عهده اجرای برنامه‌های اصلاحی و حتی اداره روزانه امور کشور برآید به تدریج نظر‌ها را متوجه مسئله اصلی ایران گردانید. ایران فاقد حکومت بود. انقلاب مشروطه ضربت کاری را بر حکومت ناتوان استبدادی وارد آورده بود، ولی چیزی به جای آن برپا نکرده بود و بیسوادی و ناآزمودگی توده‌های بزرگ انقلابیون و حتی رهبرانشان از عهده ایجاد یک سازمان سیاسی و اجتماعی نو برنیامد. احزاب ریشه نگرفتند و در کشمکش‌های درونی خود نابود شدند. انجمن‌های ایالتی که در چند مورد ـ خاصه آذربایجان و گیلان ـ با بحران‌های سخت روبرو گشته بودند، آلت دست ماجراجویان شدند و قدرت و اختیار خود را از کف دادند. مجلس را فشار بیگانگان و تسلط خان‌ها و مالکان و اشراف قدیمی مدت‌ها بود از کار انداخته بود.

کودتای ۱۲۹۹ و عروج سریع رضاشاه به قدرت از آنجا و با چنان آسانی صورت گرفت که اکثریت ایرانیان آگاه چاره را در برقراری یک قدرت مرکزی نیرومند می‌دیدند که نخست از تجزیه کشور ـ که در آن هنگام اجتناب‌ناپذیر جلوه می‌کرد ـ جلو گیرد و سپس منابع بسیار محدود ملی را برای انجام یک برنامه اصلاحات و نوسازی تجهیز کند. شاهنشاه فقید مظهر آرزوهای ملتی شد که پس از ناکامی در جنبش بزرگ خود دل به شکست و انهدام نهاده بود و در پی معجزه‌ای می‌گشت که ایران را از افتادن به زنجیر استعمار بیگانه و پاره پاره شدن در دست‌های تجزیه‌طلبان و عمال خارجی بازدارد.

ایران امروز تقریباً هر چه از مظاهر پیشرفت دارد مرهون کوشش‌های بیست‌ساله رضاشاه بزرگ است، مهم‌تر از همه یک سیستم تعلیمات عمومی که هزاران و میلیون‌ها ایرانی را برای زندگی در قرن بیستم مجهز‌تر ساخته است. زنان حتی بیش از مردان نیازمند این توجه به آموزش عمومی بودند. در سال ۱۳۱۱ «دومین کنگره عمومی نسوان شرق» که با شرکت نمایندگان ۱۲ کشور در تهران تشکیل گردید تکیه قطعنامه خود را بر لزوم آماده ساختن تعلیماتی و فرهنگی زنان بیش از تقاضای حقوق سیاسی نهاد.

رهبران معدود جنبش زنان طبعاً از‌‌ همان آغاز امیدهای خود را به حکومت تازه ترقیخواه و مقتدر بستند. مبارزات آنان برای کشف حجاب که بزرگ‌ترین مانع اجتماعی را از پیش پای زنان برمی‌داشت، از پشتیبانی کامل دولت برخوردار بود و وقتی سرانجام در دیماه ۱۳۱۴ بانوان خانواده سلطنت در برداشتن چادر پیشقدم شدند و قدرت دولتی برای اجرای فرمان شاهانه در سراسر کشور مداخله کرد زمینه از جهت اجتماعی نیز تا حدود زیاد مهیا گردید. کانون بانوان که در همین اوان تشکیل یافته بود و صدیقه دولت‌آبادی در ایجاد و اداره آن سهم عمده داشت از مهم‌ترین عوامل حاضر کردن محیط برای قبول تحول بزرگ دیماه ۱۳۱۴ بود.

از آن پس زنان با آزادی بیشتر وارد اجتماع شدند و گروه گروه در بخش‌های مختلف خصوصی و عمومی به خدمت پرداختند. با تأسیس دانشگاه تعداد زیادی از دختران از تحصیلات عالی برخوردار گردیدند و عملاً برابری خود را با مردان نشان دادند. در این دوران بود که افسانه برتری مرد بر زن به طور قطع بی‌اعتبار شد. زن ایرانی، اگر چه با مقیاس محدود‌تر، در تجدید ساختمان کشور خویش با مردان انباز شد. طلسمی که در همه طول تاریخ او را از نشان دادن استعدادهای خود در عرصه‌هایی جز خانه‌داری و پرورش فرزندان بازداشته بود شکست.

*****

t19 3عکس از ماهنامه ایران امروز ـ تیرماه ۱۳۱۹

بخش دوم

هجوم بیگانه در شهریور ۱۳۲۰ بنایی را که رضاشاه با رنج زیاد و به بهای گزاف برپا داشته بود فروریخت. از عمر اصلاحات او چندان نگذشته بود که ریشه‌های استوار یافته باشند. یکی از نخستین قربانیان نهضت آزادی زنان بود. عناصر ارتجاعی خالی شدن میدان را از مصلح بزرگ غنیمت شمردند و توده‌های انبوه زنانی که هنوز روحاً به آزادی خو نکرده بودند به حال اول بازگشتند. چادرهای سیاه همه جا بر سرهای زنان کشیده شد. دختران را هر چه توانستند از مدارس بدر آوردند. در موارد بسیار زنان گشاده‌روی مورد تعرض اوباش قرار گرفتند. با این همه آن قشر نسبتاً باریک زنان تحصیل کرده و آگاه پافشاری کرده و حاضر به از دست دادن میوه‌های تحول اجتماعی نشد. مبارزه کهنه و نو ادامه یافت و عرصه بر کهنه‌اندیشان پیوسته تنگ‌تر گردید.

ارتجاع، پس از شهریور ۱۳۲۰، روحیه متحرک و پر شوری را که در آن سال‌ها بر جامعه ایرانی تسلط یافته بود تعدیل کرد. فعالیت‌های دسته‌جمعی و گروهی که چند سالی بسیار رونق یافت، قشرهای وسیع‌تری از زنان را در بر گرفت. اگر در سال‌های پادشاهی رضاشاهی قدرت حکومت زنان را به پیش می‌راند، پس از آن زنان خود ناگزیر بودند از حقوق خویش دفاع کنند. سازمان‌ها و جمعیت‌های زنان پیاپی تشکیل می‌شدند. مجلات و روزنانه‌های متعدد به توسط زنان و برای زنان انتشار یافت. سیل دخترانی که هر سال از مدارس و دانشگاه‌ها بیرون می‌آمدند پشتوانه فزاینده‌ای برای نهضت زنان بودند. در محیط فوق‌العاده سیاسی سال‌های پس از شهریور ۲۰ میدان عمل بر نیروهای ترقیخواه بهمان اندازه گشاده بود که بر عناصر ارتجاعی.

اندک اندک مسایلی که جنبه «تابو» داشت با صراحت مورد بحث قرار گرفت. حقوق سیاسی و اجتماعی زنان، اصلاح قانون مدنی و برابری با مردان از هر جانب درخواست می‌شد. اگر سازمان متمرکزی نبود که مبارزه زنان ایرانی را هدایت کند، به هر حال در هر گوشه‌ای نواهایی ساز می‌شد و اذهان پذیرا می‌گردید. مهم‌تر از همه زنان کارمند و کارگر بودند. چرخ مملکت با دست‌های آنان می‌گردید. مردان یا به مزد کار زنانشان نیاز داشتند یا به مهارت‌های آنان. دیگر نمی‌شد کسی را که کار می‌کند و درآمد دارد موجودی فاقد حق شمرد. اگر یک عامل را در پیروزی زن ایرانی بتوان قاطع شمرد کار زن ایرانی است. نه تشکیلات و نه فعالیت‌های مختلف هیچ یک چنین تأثیری نداشت. زنان ایران در سی ساله گذشته آنچه بدست آورده‌اند بر پایه قابلیت کارشان بوده است. آن‌ها جامعه را در خارج چهار دیوار خانه نیز نیازمند خود ساختند. از آن پس شناسایی حقوق آنان تنها مسئله زمان بود.

****

در ۱۳۴۰ با آغاز اجرای قانون اصلاحات ارضی جامعه ایرانی در معرض تحولات انقلابی قرار گرفت. نه تنها بن‌بست‌های سیاسی و اجتماعی که کار اصلاحات را مدت‌ها به تعویق افکنده بود گشوده شد، بلکه حرکتی سیل‌وار آغاز گردید که هیچ چیز را چنان که بود باقی نمی‌گذاشت. اصلاحات ارضی به مجاهداتی نیاز داشت که به خاطر آن می‌بایست در اداره کشور تغییرات پردامنه راه یابد. اصلاحات ارضی همچنین نوسازی و ارتجاع را در یک تصادم اجتناب‌ناپذیر با هم روبرو گردانید و وقتی در این تصادم کهنه‌پرستان واپس زده شدند در دیگر زمینه‌ها، از جمله حقوق زنان نیز وقوع تصادم و عقب‌نشینی کهنه‌پرستان ناگزیر بود. دیگر ضرورتی برای مسکوت گذاشتن موضوع و تن‌زدن از مبارزه نمی‌ماند. علاوه بر این در اصلاحات ارضی پای زن کشاورز ایرانی به میان می‌آمد که تا آن زمان گویی هرگز وجود نداشت. حال آنکه از آغاز تاریخ دوشادوش مرد کشاورز بر روی زمین کار کرده بود و حق و موجودیت خود را با رنج و کار تثبیت کرده بود. این برابری بالفعل زن و مرد کشاورز را اصلاحات ارضی تسجیل نمود.

موج انقلابی که با اصلاح ارضی آغاز شد و در تصویب ملی ۶ بهمن ۱۳۴۱ به اوج خود رسید. در فضای سیاسی و اجتماعی کشور تغییرات کلی وارد آورد. زنان این تغییر را احساس کردند و بر کوشش‌های خود افزودند. در اوایل سال ۱۳۴۱ برای نخستین بار یک بانو در اصفهان خود را در انتخابات محلی نامزد عضویت در انجمن شهر کرد. شورایعالی جمعیت‌های زنان، که از ۱۳۳۸ با شرکت ۱۸ جمعیت گوناگون تشکیل یافته بود، از مبارزه او پشتیبانی نمود. و اگرچه آن بانو بر اثر فشارهای کهنه‌پرستان ناچار شد نامزدی انتخاباتی خود را پس بگیرد، تأثیر مبارزه او به حدی بود که در تحولات بعدی محسوس گردید.

در قانون جدید انجمن‌های شهر که دولت آقای علم تدوین کرد زنان صریحاً حق شرکت در انتخابات محلی یافتند. ولی اعتراضات سخت عناصر مخالف آزادی زنان دولت را ناگزیر به مسکوت گذاشتن قانون و موکول داشتن اجرای آن به بعد از انجام انتخابات عمومی کرد. این امر شورایعالی جمعیت‌های زنان را به مبارزه برانگیخت. زنان شرکت در مراسم ۱۷ دیماه آن سال (۱۳۴۱) را تحریم کردند. در آن روز نمایندگان زنان در قطعنامه‌ای اعلام داشتند که زنان در ایران به حدی پیش رفته‌اند که دیگر نمی‌توان حقوق مساوی را از آنان دریغ کرد و ادامه تبعیضات در مورد زنان غیر قابل تحمل است. زنان در قطعنامه خود قویاً به مسکوت گذاشتن قانون انتخابات محلی اعتراض کردند و خواستار حق شرکت در انتخابات شدند.

روز ۴ بهمن ۱۳۴۱ اعتصاب یک روزه زنان با نظم و وسعت تمام به منظور نمایش نقش و ارزش زن در جامعه در همه انجام گرفت. جز در بیمارستان‌ها و ادارات پست و تلگراف و تلفن، که تعطیل کار ممکن بود خدمات عمومی را فلج کند. در بقیه جا‌ها هزاران زن از دبیران و آموزگاران و کارمندان و ماشین‌نویس‌ها و میهمانداران هوایی و منشیان دست از کار کشیدند. در مدارس معلمان زن به جای درس‌های خود در باره حقوق زنان به سخنرانی پرداختند.

در تصویب ملی ۶ بهمن مقامات دولتی، که از اعتصاب زنان دلگرمی یافته بودند، اعلام داشتند که زنان می‌توانند آراء خود را اظهار دارند. هر چند آن آراء در شمارش محسوب نخواهد شد. این اعلام در مناطق روستایی چند روز پیش از ۶ بهمن شده بود و در تهران شب پیش از آن. در روستا‌ها صد‌ها هزار تن به مواد ششگانه رأی دادند و در تهران ۱۷ هزار تن در فرصتی بدان کوتاهی به پای صندوق‌های رأی رفتند.

هیچ تهیه تشکیلاتی قادر به گردآوردن این عده در ظرف چند ساعت نبود. شور و جنبش زنان نشان داد که نیروی باطنی واقعی نهضت زنان با تشکیلات ظاهری آن قابل مقایسه نیست. مقامات دولتی که از این نمایش غیرمنتظره حیران شده بودند در طرح‌های خود به منظور اعطای حقوق سیاسی و اجتماعی به زنان راسخ‌تر گردیدند.

دو روز پس از تصویب ملی شاهنشاه آریامهر فرمان آزادی زن و برابری حقوق سیاسی زن و مرد ایرانی را توشیح کردند.

بدین ترتیب مبارزه‌ای که در ۱۳۱۴ آغاز گردید بود پس از ۲۷ سال به پیروزی انجامید. تظاهرات حق‌شناسانه هزاران زن در کاخ مرمر در روز ۹ اسفند ۱۳۴۱ مقدمه فعالیت‌های پردامنه‌ای بود. در چند سال بعد زنان بار‌ها تظاهرات و میتینگ‌های وسیع ترتیب دادند. کنفرانس‌های حقوق زنان با شرکت نمایندگان کشورهای دیگر در تهران برگزار شد. نمایندگان زنان ایران در کنفرانس‌های متعدد شرکت جستند و مورد تشویق و ستایش قرار گرفتند. جنبش زنان ایران به سرعت رو به توسعه رفت.

در ۱۱ اسفند ۴۱ قانون انتخابات اصلاح شد و زنان رسماً حق انتخاب شدن و انتخاب کردن یافتند. در ۱۷ شهریور ۱۳۴۲ نخستین کدخدای زن برگزیده شد و تا یکسال پس از آن ۲۸ کدخدا و ۷ شهردار و تعداد زیادی اعضای انجمن‌های شهر از میان زنان انتخاب شده بودند. در ۲۶ شهریور‌‌ همان سال شش زن به نمایندگی مجلس و ۲ زن به نمایندگی سنا برگزیده شدند و بتدریج سنگرهایی مانند دادگستری، کادر سیاسی وزارت خارجه، نیروی هوایی و دریایی و شهربانی از طرف زنان تصرف شد و زنان به سپاه‌های دانش و بهداشت راه یافتند.

***

سیر وقایع اکنون آشکارا از توانایی زنان پیش افتاده است. جنبش زن ایرانی به پاره‌ای از مهم‌ترین هدف‌های خود رسیده است و جز در زمینه قوانین مدنی ـ اصلاح و تکمیل قانون حمایت خانواده و برابری کامل حقوق زن و مرد ـ اقدامات قانونی مهم دیگری ضرورت ندارد. ولی وظیفه بزرگ قادرگردانیدن زنان به استفاده از حقوقی که به آنان اعطا شده باقی می‌ماند. خود این حقیقت که حقوق بیشتر اعطا و کمتر تحصیل شده ضعف درونی جنبش زنان را می‌رساند. هنوز میلیون‌ها زن بیسواد در سراسر ایران عملاً از دامنه تأثیر موفقیت‌های این جنبش برکنارند. هنوز زن ایرانی در خانه و محل کار ـ مخصوصاً خانه ـ مورد استثمار قرار می‌گیرد و به حقوقی که برای او شناخته شده یا آشنایی و یا تسلط ندارد.

سازمان زنان ایران که در مرداد ۱۳۴۵ از طرف والاحضرت اشرف پهلوی برپا گردید در آموزش زنان و گردآوری آنان برای خدمات داوطلبانه اجتماعی کارهای قابل ملاحظه کرده است. ولی اکثریت بسیار بزرگ زنان از دسترس هر تشکیلاتی بدورند. پس از شصت‌وپنج سال هنوز کلید رهایی زنان در کار آموزش است. باید زنان به تعداد هر چه بیشتری کار کنند و بیاموزند. استقلال زن ایرانی اکنون بزرگ‌ترین هدف اجتماعی جنبش زنان را باید تشکیل دهد.