«

»

Print this نوشته

… / نسیم جعفری/ ایران

آنقدر بنفشه بودیم که گلدان های لب حوض

‌یکی یکی اقتدا می کردند به عشق ما

‌ماه به حنجره ی آب می ماسید

‌‌

‌‌ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

در آغاز

بنفش بودیم

توی پیراهن بنفشه ها آواز می خواندیم

نه دلهره ی بادهای سوسیالیسم را داشتیم

نه نگران ابرهای تروریسم بودیم

برعکس اورهان ولی

من خواب عشق می دیدم

تو خواب استخوان !

آنقدر بنفشه بودیم که نمی دانستیم

کاج های کوچه ، سیاست را به نرخ گندم خریده اند

و بلوط های محله دختران خیزران اند

که زیر تحمل سنگ

زنده به گور می شوند !

آنقدر بنفشه بودیم که گلدان های لب حوض

یکی یکی اقتدا می کردند به عشق ما

ماه به حنجره ی آب می ماسید

و ما بنفشه را با حروف بزرگ می نوشتیم روی پیشانی باد

و باد شمایل قانون نداشت    از دموکراسی بگوید

ابتر نبود   از بروکراسی بگوید

جهان   آغشته به بنفشه بود !

 ‌

آنقدر بنفشه بودیم که پروانه های زرد

روی آسمان هفتم ما

رستگار می شدند

 ‌

و سهم ما از این بنفش های مجهول

گرفتن مچ بنفشه هایی بود

که هم زاد دکارت بودند

تابعِ نیستی

من عشق می ورزم

پس نیستم !

 ‌

*برگرفته از سامانۀ شاعر:

http://nasimjafary.blogfa.com