آنقدر بنفشه بودیم که گلدان های لب حوض
یکی یکی اقتدا می کردند به عشق ما
ماه به حنجره ی آب می ماسید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
در آغاز
بنفش بودیم
توی پیراهن بنفشه ها آواز می خواندیم
نه دلهره ی بادهای سوسیالیسم را داشتیم
نه نگران ابرهای تروریسم بودیم
برعکس اورهان ولی
من خواب عشق می دیدم
تو خواب استخوان !
آنقدر بنفشه بودیم که نمی دانستیم
کاج های کوچه ، سیاست را به نرخ گندم خریده اند
و بلوط های محله دختران خیزران اند
که زیر تحمل سنگ
زنده به گور می شوند !
آنقدر بنفشه بودیم که گلدان های لب حوض
یکی یکی اقتدا می کردند به عشق ما
ماه به حنجره ی آب می ماسید
و ما بنفشه را با حروف بزرگ می نوشتیم روی پیشانی باد
و باد شمایل قانون نداشت از دموکراسی بگوید
ابتر نبود از بروکراسی بگوید
جهان آغشته به بنفشه بود !
آنقدر بنفشه بودیم که پروانه های زرد
روی آسمان هفتم ما
رستگار می شدند
و سهم ما از این بنفش های مجهول
گرفتن مچ بنفشه هایی بود
که هم زاد دکارت بودند
تابعِ نیستی
من عشق می ورزم
پس نیستم !
*برگرفته از سامانۀ شاعر:
http://nasimjafary.blogfa.com