«

»

Print this نوشته

جای بسی امیدواری است، این لحظه‌ها در یاد خواهند ماند! / علی کشگر

Kashgar 1

آنچه امروز در ایران، در روزهای پیش از انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری، در کردار جامعه و در رفتار و گفتار سرآمدان میهنمان خود را به نمایش گذاشته ، بار دیگر یک نوزایی روحیه ملی و بیداری عنصر فرزانگی را می‌نماید که مصداق عینی و زنده پاسخ‌های امیدوار داریوش همایون است در برابر دل‌های پرآشوب و سخت نگران؛ نمایان شدن همان “هسته سخت” در ایران، همان پیوند مهرآمیز، همان احساس دلبستگی و مسئولیت در نگه‌داری این ملت و این سرزمین…

‌‌

*****

در آن روزهایی که خطر حمله نظامی به ایران اوج گرفته بود و سازمانهای تجزیه‌طلب از هر سو شب و روز خود را در متقاعد ساختن آمریکا به مداخله نظامی در ایران و تجزیه کشور می‌گذراندند و نیروهای سلطنت‌طلب و هوارادانش در پی تشکیل شوراهای رهبری و معرفی خود بعنوان چلبی‌های حاضر و آماده به کشورهای غربی گوی سبقت را ازهم می‌ربودند و جمهوری اسلامی نیز با پراکندن دشمنی علیه کشورهای غربی و کشورهای منطقه زمینه را برای دخالت نیروهای بیگانه فراهم می‌ساخت و همچنین با سرکوبهای داخلی بستر از هم گسیختگی‌ و شکاف در‌ پیکره وحدت ملی را فراهم و شرایط حمله به ایران را آماده‌تر و به دلنگرانی‌ها و اضطرابهای هر روزه میهن‌دوستان در داخل و خارج کشور دامن می‌زد، ما این دلنگرانی‌ها و اضطراب‌ها را در یکی از گفتگوهای “تلاش” با زنده یاد داریوش همایون بصورت پرسش زیر در میان گذاشتیم:

«در طول تاریخ هزاران ساله این ملت با همه فراز و نشیب‌هایش یک اصل، یک روحیه، یک رشته پررنگ، دیده می‌شود؛ حفظ ایران، حفظ ایران و بازهم حفظ ایران. آیا در مرحله و دوره‌ای که امروز ایران پشت سر می‌گذارد آن رشته رنگ باخته است؟»

وی در پاسخ به پرسش ما پای یک عنصر «ثابت» و «پابرجا» را در طول تاریخ دگرگون شوند ما به میان کشید و چنین گفت:

«این نخستین‌بار نیست که در تاریخ دراز ما گروه‌هائی آهنگ گسستن پیوند‌های ملی را کرده‌اند و امیدوارم با برقراری دمکراسی لیبرال و حقوق شهروندی واپسین‌بار باشد. یک «ثابت» در تصویر دگرگون شونده تاریخ ما هست و آن پابرجائی پیوند‌ها و اراده شکست‌ناپذیر نگهداری این ملت است که یک نگاه به سه هزاره گذشته نیازی به اثبات دوباره آن نمی‌گذارد. تجزیه ایران تنها به زور بر‌تر بیگانه امکان یافته است و من دیگر چنان زوری نمی‌بینم. خطر حمله امریکا هنوز هست و گروه‌های تجزیه‌طلب و پشتیبانانشان در آن سوی مرز‌های ایران در بهره‌برداری چنان فرصتی تردید نخواهند کرد ولی در پایان همه بازنده خواهند بود و ملت ما بیش از همه. ما از پیامد‌های حمله نظامی به ایران سخت هراسناکیم ولی از خود و اراده این ملت نیز نومید نیستیم.

ایران یک هسته سخت دارد و لایه‌های پیرامونی. هسته سخت که هنوز برجاست ما را از مخاطرات وجودی مانند هجوم بنیان‌کن بیابانگردان عرب و ایلغار بیابانگردان «توندرا»های آسیای مرکزی و امپریالیسم بریتانیا و روس نگهداری کرد. اگر نقشه‌های ایران را در دوره‌های گوناگون ببینیم ایران کنونی را در قلب همه آن‌ها می‌یابیم. آن‌ها که در انتظار فرصت نشسته‌اند بهتر است به درس‌های تاریخ بنگرند. یک هسته سخت هست… هسته‌یی که نمی‌گذارد.»

این پاسخ در آنزمان برای ما و حتما برای بخش بزرگ‌تر نیروهای سیاسی داخل و خارج کشور تازگی داشت. از همین رو برای فهم عمیق‌تر آن مفهوم، پرسش خود را بار دیگر بصورت زیر طرح کردیم:

«ایران یک هسته سخت دارد.» این عبارت به چه معنائی است؟ به معنای آنچه به عنوان سرزمین ایران وجود دارد؟ یا آن روحیه ایرانی که در تمام درازای تاریخ خود از یکپارچگی ملی و تمامیت سرزمینی خود دفاع کرده و هر چند در مواردی ناکام، اما همواره کوشیده حتا گوشه‌ای از خاک خود را از دست ندهد.»

وی در پاسخ گفت: «هسته سخت هم تعبیری جغرافیائی است هم صفتی که از روان‌شناسی و تاریخ ایران بر می‌آید…. اما هسته سخت اصلی، این ملت پرمایه تاب‌آور است که ‌همه پیشگویان نابودی و نافرجامی ‌را سرخورده کرده است. ملتی که شکست را نیز سرانجام به گونه‌ای پیروزی در می‌آورد؛ و مانند سرگذشت استثنائی‌اش از تعریف ساده می‌گریزد. این ملت، این هسته سخت هر چه ‌هم در ظاهر از دست رفته بنماید در یک جائی نمی‌گذارد؛ اجازه نمی‌دهد؛ نیرو‌هائی را از هیچ‌جا به میدان می‌فرستد؛ از نومیدی محض ناگهان به سرچشمه‌های ناپیدای انرژی دست می‌یابد؛ ناسزاوار‌ترین فرزندان‌ش را نیز یک شبه دگرگون می‌کند و به بلنداهای سربلندی و فداکاری می‌رساند….»

پاسخ آنروز وی هر چند یادآور نمونه‌های بسیاری از پایداری ملی ایرانیان بود که ما در کتابهای تاریخی خوانده‌ و کم و بیش بر آن‌ها آگاه بودیم و شاهد نمونه نزدیکتر آن پایداری و استقامت ملی را نیز در دوران هشت سال جنگ با عراق به چشم دیده بوده‌ایم، اما آنچه امروز در ایران، در روزهای پیش از انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری، در کردار جامعه و در رفتار و گفتار سرآمدان میهنمان خود را به نمایش گذاشته ، بار دیگر یک نوزایی روحیه ملی و بیداری عنصر فرزانگی را می‌نماید که مصداق عینی و زنده پاسخ‌های امیدوار داریوش همایون است در برابر دل‌های پرآشوب و سخت نگران؛ نمایان شدن همان “هسته سخت” در ایران، همان پیوند مهرآمیز، همان احساس دلبستگی و مسئولیت در نگه‌داری این ملت و این سرزمین که “هر چه ‌هم در ظاهر از دست رفته بنماید در یک جائی نمی‌گذارد؛ اجازه نمی‌دهد؛ نیرو‌هائی را از هیچ‌جا به میدان می‌فرستد؛ از نومیدی محض ناگهان به سرچشمه‌های ناپیدای انرژی دست می‌یابد؛ ناسزاوار‌ترین فرزندان‌ش را نیز یک شبه دگرگون می‌کند و به بلنداهای سربلندی و فداکاری می‌رساند….» ایران بار دیگر در کانون توجه‌ها و دلمشغولی‌ و چاره‌جوئی‌ها نشانده شده است و هر کنش و واکنشی از سوی ملت و هر سخن و چاره‌اندیشی از سوی سرآمدان همچون گردونه‌‌ای همسو و در یک مسیر چرخش، بر گرد این محور، می‌گردد. شاهد، صدها سطر و نوشته و نامه‌ سرگشاده، درخواست‌ و حمایت اقشار مختلف اجتماعی، از فعالان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی سراسر ایران از نامزدی سیدمحمد خاتمی است که بیرون بردن ایران از شرایط پرخطر کنونی آن هم با تکیه دوباره بر اصل “حاکمیت از آنِ ملت ایران” و ضرورت افراشتن و استوار نمودن حقوق شهروندی مردمان ساکن این دیار کهن، اساس دستورکار و پافشاری بر تاریخی بودن و الزام‌آور بودن چنین مسئولیت مشترکی جانمایه و روح همه‌ی آنهاست. نمونه‌های ارائه شده  در زیر فشرده‌ای از آن دعوت‌ها و حمایت‌هاست و مستند این که زبان، واژگان و مفاهیم و روح بکار رفته در آنها پیام‌آور  و  مصداق آشکار بیداری آن روحیه ملی و ژرفای با ارزش آن عنصر فرزانگی‌ ملت ایران است،  که در یادها و حافظه‌ها به سربلندی خواهد ماند و بازهم سرمشق درخشانی برای نسلهای آینده خواهد شد و بیانگر این که حفاظت از بستر حضور آن آیندگان را ایرانیان امروز، در وانفسای کنونی، چگونه بر دوش گرفته و در تداومش تک به تک کوشیدند.

***

در خواست فعالان زن از محمد خاتمی برای کاندیداتوری

 «…. در آستانه انتخابات یازدهم ریاست جمهوری قرار داریم. ملت ایران در شرایط حساس و خطیری قرار دارند. اکنون کشور ایران علاوه بر شرایط بغرنج و هراس‌انگیز بین‌المللی، مواجه با سوء مدیریت و به تبع آن شرایط بس سخت و کمرشکن و نابسامانی‌های گسترده در عرصه اقتصاد، اجتماع، فرهنگ و سیاست می‌باشد که برون رفت از همه این گرفتاری‌ها عزم ملی، دلسوزی و هم دلی جریانات پای‌بند به حفظ ایران عزیز و جسارت، شجاعت و شهامت بزرگ زنان و مردان این مرز بوم را می‌طلبد….. ما زن هستیم. ما زنان ایران هستیم. ما عاشق این سرزمین و وطن مادری و فرزندان این مرزو بوم هستیم. ما معتقدیم که راهی پر خطر پیش روی ماست و به یقین گام گذاشتن در این راه تفکر، ایمان و شجاعت می‌طلبد و اکنون روی سخن ما با شماست،….»

***

نامه جمعی از زندانیان سیاسی جنبش سبز به سیدمحمد خاتمی پیرامون انتخابات ۹۲

…اینک عموم افراد و جریان‌هایی که دل در گرو ملک و ملت دارند و سوز دینی و ملی را احساس کرده و نگران منافع ملی و امنیت ملی کشور هستند چشم امید به انتخابات آتی ریاست جمهوری دوخته‌اند تا شاید این بار چرخ آن بر مدار عقلانیت و انصاف بچرخد و بعنوان تنها راه ممکن، باردیگر، شکوه حضور مردم بتواند گره‌های کور سیاست‌های داخلی و خارجی را بگشاید و اعتماد مردم را بازسازی نموده و با غلبه بر موانع اصلاحات دموکراتیک، کشور را به مسیر آرامش و رشد و توسعه برگرداند.

… لازم می‌دانیم بر این نکته تاکید کنیم که سرنوشت کشور و ملت از سرنوشت ما زندانیان سیاسی بسیار مهم‌تر و مقدم بر آن است. شما بخوبی واقفید که حصر و حبس‌های ظالمانه‌ای که بر ما و امثال ما رفته است و می‌رود به دلیل دفاع از حقوق ملت و سرنوشت کشور، انتخابات آزاد و تضمین حقوق فردی و اجتماعی شهروندان بوده و می‌باشد. لذا صمیمانه از شما درخواست می‌کنیم در صورتیکه شرایط برای حضور در انتخابات فراهم شد، پیش‌شرط آزادی زندانیان سیاسی را در تصمیم گیری خود لحاظ نفرمایید…

***

ستاد جوانان اصلاح طلب در دیدار با خاتمی: برای نجات کشور: بیا و از آبروی خود مایه بگذار

اعتمادی، به نمایندگی از زندانیان: جمله‌ای از «ستارخان» وجود دارد که می‌گوید رقبا وقتی می‌توانند بر ما پیروز شوند که خود ما دشمن هم شویم. اما ما باید از امید در سینه‌های خود حفاظت کنیم امید بذر هویت ما است و این جمله‌ای است که مهندس موسوی هم آن را گفته است. امروز کشورمان با مشکلات جدی مواجه است. برخی از مردم دیگر بهایی به حقیقت نمی‌دهند و در رفتار و کردار روزمره شاهد دروغ پردازی‌های دولت هستیم. هرکس وظیفه خدمت به ملت را برعهده بیگیرد. باید بداند که راه نجات کشور در گرو عزم ملی و بازساری اعتماد از دست رفته مردم است. تا اعتماد به رهبران سیاسی نباشد هیچ اتفاقی نمی‌افتد. ما به نوبه خودمان، تک تک برای آبادانی ایران عزیز و جلوگیری از تخریب کشور هزینه دادیم و باز هم خواهیم داد و انتظار هم داریم جناب عالی هم از آبروی خود بگذرید و هزینه دهید.

آذری به نمایندگی از اردبیل: آقای خاتمی یک اراده قوی وجود دارد که آذربایجان از ایران جدا شود. در اینصورت فرزندان ما بدون سرزمین خواهند بود و فقط شما هستید که می‌توانید امنیت ملی کشور را حفظ کنید. اگر ایران از بین برود من و شما خواب راحتی نخواهیم داشت.

مزدک موسوی: چنانکه خود گفتید، شهر از نفس افتاده و خورشیدِ هراسناک به ایران این کوه به یخ نشسته چنان می‌تابد که ذره ذره آب می‌شویم. در این میان می‌شود به پرنده‌ای نو پرواز دل بست که به استقامت بالهای ما، بر آسمانِ بلند پر باز می‌کند.

آقای خاتمی!

این یک دعوتنامه نیست که ادای دینی است برای آنان که در همیشهٔ تاریخ به پشت گرمیِ ما مردمان خیابان، ایستادند و ایستادند…

***

از صفحه فیس بوک خانم محتشمی‌پور (همسر مصطفی تاج‌زاده):

همسرجان امروز پس از حال و احوال نیم ساعت برایم حرف زد و من گوش کردم. از شرایط داخلی و بین‌المللی گفت از خطرات جدی که ما را تهدید می‌کند. و خیلی ابراز تعجب کرد از کسانی که بی‌توجه به آنچه ایران را تهدید می‌کند از انفعال استقبال می‌کنند و منتظر فروپاشی به هر قیمتی هستند! همسرجان گفت: اگر گزینه‌ای بهتر از خاتمی داشتیم حتما او را معرفی می‌کردیم و آمدن او برای این است که ایران سوریه نشود….. همسرجان گفت: من به ایران فکر می‌کنم و اجرای قانون برای نجات ایران عزیز و به جد معتقدم آمدن خاتمی نجات‌بخش است و باید ایشان را برای آمدن متقاعد کرد. گفت: از همه دوستان خصوصا جوانانی که در این زمینه فعال شده‌اند از طرف من تشکر کن و بگو برای رهانیدن ایران از خطر سقوط و فروپاشی باید هزینه داد.

***

مادر سهراب اعرابی: آقای خاتمی! «نگذارید خون شهدای جنگ و جنبش سبز به یغما برود؛ به صحنه بیایید.»…

… آقای خاتمی عزیز! نگرانم. می‌دانید چرا؟ چون مادرم و می‌ترسم؛ می‌ترسم از روزی که هیچ کس احساس وظیفه نکند، حتی شما بزرگوار، و آنگاه دیر شده باشد. نگران از اینکه روزی کشورمان را خودمان با دست‌هایمان به کسانی بسپریم که از جاری شدن حمام خون مانند کشور سوریه هیچ گونه وحشتی ندارند، و از این نگرانم که کشورم مانند دیگر کشورهای اطرافمان مورد هجوم بیگانگان قرار گیرد.

آقای خاتمی، ما فرزندانمان را در راه رسیدن به استقلال و آزادی و زندگی شرافتمندانه از دست داده‌ایم. خون آن‌ها در راه آزادی کشورمان ایران، مظلومانه بر سنگفرش خیابان‌ها ریخته شد. آن‌ها برای رسیدن به آرمانشان خواهان تغییر و اصلاحات بودند. برای یک بار دیگر هم که شده، احساس وظیفه کنید و به صحنه بیایید و نگذارید خون این جوانان و شهدای جنگ به یغما برود.

ما مردم همیشه و همیشه ضد خشونت و طرفدار صلح و پایبند به رفتارهای انسانی و قانونمند بوده‌ایم و هستیم. شما و تمام کسانی که دلشان برای ایرانی آزاد و آباد می‌تپد، دست‌های نیازمند ما مردم را در دستان خود بگیرید؛ تا با امید و یاری خداوند کاندیداتوری خود را در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کنید.

***

دعوت دانشجویان و جوانان اصلاح‌طلب خارج کشور از خاتمی: سودای خروج یک شبه از بحران در سر نداریم

وضعیت اسفناک این روزهای کشور را مردم ما در زندگی روزمره خود لمس می‌کنند؛ چه آنانی که در داخل با انواع مشکلات برآمده از سیاست‌های نادرست سالهای اخیر، دست و پنجه نرم می‌کنند و چه ایرانیانی که در خارج از کشور، احترام، منزلت و جایگاه ایران خود را در نتیجه ماجراجویی‌ها و تنش زایی‌ها در نازل‌ترین سطح ممکن می‌بینند.

سال‌ها به واسطه تبلیغات و مسموم سازی فضا توسط رسانه‌های انحصارگرا به غلط اینگونه القا شده است که هر آنکه ندای ترک وطن سر داده و پای از کشور برون گذاشته، در سر سودای براندازی، تقویت گفتمان تحریم و جنگ دارد و یا آنکه دل در گرو مهر وطن و احیای ایران ندارد. اما حقیقت آن است که جوانان دور از وطن و خانواده، اگرچه چراغشان در خانه نمی‌سوزد اما دل در گرو بازسازی، بازیابی و احیای عظمت و جایگاه ایران دارند؛ آن‌ها نیز چنان که «سید محمد خاتمی» در سازمان ملل بیان کرد، می‌خواهند بگویند: «من از ایران سرفراز آمده‌ام…»

ما ایرانیان خارج از کشور، مسوولیت خود را نسبت به آب و خاک ایران فراموش نکرده‌ایم و خود را عضوی از جامعه ایران می‌دانیم؛ همانطور که مهندس موسوی در پیام خود به ایرانیان خارج کشور بیان کرده است که: «ایران متعلق به همه ایرانیان است و همه آحاد ملت در داخل و خارج نسبت به آینده آن مسئول و در آن از حقوق یکسان برخوردارند.» ما نیز این توصیه را نصب‌العین خود قرار داده و این حس مسوولیت نسبت به بهبود شرایط کشور را از خود دور نخواهیم کرد.

ما نیاز و چاره امروز ایران را نه در جنگ و تحریم، نه در تنش‌زایی و ماجراجویی و نه در تقابل و دخالت در حاکمیت ملی می‌دانیم، بلکه آنرا در داخل کشور و در میان مردم می‌جوییم، مردمی که بار‌ها در تاریخ نشان داده‌اند که اگر اراده کنند، نه نیروی نظامی و نفت و نه حمایت خارجی در برابر قدرت و فریادشان تاب نمی‌آورد. ما دغدغه ساختن وطن از راه اصلاح‌طلبی، تعامل و تساهل داریم. نیک می‌دانیم که امروز در برابر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفته‌ایم و شاید انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در این دوران، تکلیف و راه را برای آینده کشور به صورت موثری رقم بزند…..

***

نامه حمایت ۱۱۵ نفر از اصلاح طلبان کهکیلویه و بویر احمد:

… ما خواستار حضور بی‌تردید و قاطع و استوار شما در این عرصه و پذیرش این رسالت تاریخی، به عنوان سیاستمداری فرهیخته و اخلاق گرا که دارای محبوبیت ملی و وجاهت بین‌المللی هستید، بوده تا با شعار «زنده باد مخالف من» و تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق روح تازه‌ای در کالبد ملت ایران دمیده و در عمل اصولگرایان منصف را امیدوار کرده و با تعامل با همهٔ قوای حاکم خطرات را از کشور دور و افق روشنی را فرا روی ملت گذاشته و همگان را به گذشت و بخشش یکدیگر و دوری از خشونت و انتقام دعوت کرده و فضای صلح و برادری و آشتی بر کشور حاکم کنید.

***

قسمتهایی از بیانیه آغازین ستاد «آفتاب صبح امید»: فرصتی دوباره برای ساختن ایران

دیرزمانی است که الفبای «سیاست» در این سرزمین کهن که نیکو منشی مردمانش، زینت صفحات تاریخ است، به زشتی‌هایی آلوده و کرامت و سعادت فردای فرزندانش، در سایه خردستیزی سیاست‌بازانی که صداقت را وارونه معنا می‌کنند و ارمغان زرد و پژمرده خزانشان را ریاکارانه «بهار» می‌نامند، گم شده است.

اصلاح و پیشرفت که روزگاری نه چندان دور، واژه‌هایی پرمعنا، برآمده از اعتقاد، آرمان و رأی مردم بودند، امروز در غبار برآمده از طبل توخالی اقتدارگرایان، بی‌معنا جلوه می‌کند و قرار و آسایش امروز و کرامت و امنیت فردای مردمان کشورمان، طعمه بی‌تدبیری دولتمردانی می‌شود که سبزی «امید» را در دلهای پاک مردم «خس و خاشاک» می‌دانند، «حق حاکمیت ملت» را شعاری برای زینت می‌شمارند و گرمی لبخند پر مهر و گردن سربلند افراشته از غرورشان را، سرد و فرو افتاده می‌خواهند.

و….

 راه در تحقق خواست‌های نشانده در این متن‌ها؛ به ارمغان آوردن امنیت و آزادی و تأمین مردم و در صدر همه بیرون آوردن ایران از خطر، هنوز بس ناهموار و دراز می‌نماید، اما همین نمونه‌ها، از میان بیشماران که ثبت همه آنها همتی می‌طلبد، جای بس امیدواری‌ها به آینده چنین ملت و مردمانی می‌گذارد.