تشکیل حکومت خودمختار زیر چتر بیگانه آتشبازی کودکانهای را در گوشهی خانهی پدری بر پا کرد و ویرانی بسیار به بار آورد. روزی رسولزاده نام قطعهای از خاک ایران بزرگ را به نام اجنبی زد. روزگاری دیگر میرزای جنگل خواست دیواری وسط خانهی همهی ایرانیان بکشد و روزی دیگر پیشهوری قطعهای از خاک همهی ایرانیان را به نام جمهوری آذربایجان نامگذاری کرد و همگی به سرنوشت یکسان دچار میشوند. گویا سامان نمیدهد این خطه بر هر آن کس که کمر به بیسامانیاش میبندد. نگونبختی نهایی پیشهوری این بود که او پس از برچیده شدن بساط فتنهی آذربایجان و شکست پروژهی خیانت همچنان متوجه عملکرد خود نشد. بلکه گلهمند نیمهتمام ماندن خیانت خویش بود. او معترض پشت کردن شوروی به او در انجام مأموریتش بود.
بایگانی موضوعی: نقد و نظر
کتابی میخواندم که نویسندهاش تصویر حکیمانهای از مرگ داده بود. نوشته بود که برای یک جوان زندگی همچون خیابانی طولانی و پر از درخت در روبهروست. اما هرچه جلوتر میروید خیابان پشت سر طولانیتر میشود خیابان روبهرو کوتاهتر. به جایی میرسید که در مقابلتان فقط یک افق وجود دارد. خیابان به انتها میرسد و پشت سرش یک خیابان دور و دراز است. من هم به جایی رسیدهام که روبه رویم دیگر خیابانی نیست. پشت سرم خیابان طویلی است. روبهرویم دیگر راهی نیست
دگرگونی سخن من که پیگیری جنگ را پس از آزادی خرمشهر بیهوده و خونین خوانده بودم، به : «عجبا که آزادی خرمشهر موجب افسوس آرش جودکیست! از آن رو که بهرهاش، به خیال او، به جمهوری اسلامی رسید!»، نامی جز زشتکاری ندارد. چون در پسِ ترفندِ بازبستن چنین ایستاری به من، نیرنگی است که میخواهد تنها راه سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را دستاندازی بیگانه و جنگ داخلی وابنمایاند و سپس به دستاویز هشدارِ همایون که سرنگونی رژیم را «به بهای تکه پاره شدن ایران یا جنگ داخلی یا تکرار وضع عراق» نمیشایست، با یکسانسازی استراتژی و تاکتیک همایون در این میان، اندیشهی او را به سود ایدئولوژیِ اصلاحطلبی هزینه کند.
واکنش من به چگونگی بازتاب خبر پیشکش لوح تقدیر به آقای جواد طباطبایی از سوی حسن روحانی، در صفحه فیسبوک سامانه «بنیاد داریوش همایون برای مطالعات مشروطهخواهی»، یادداشتی از سوی گرداننده آن صفحه، آقای علی کشگر، در پی داشت که در همان سامانه، با نام «تقدیر رئیسجمور از دکتر جواد طباطبایی» یافتنی است. این نامه پاسخی است به آن یادداشت.
براساس آنچه در این نوشتار آورده شد نتیجه میگیریم که آذربایجان صرفاً یک سرزمین ایرانی مانند خراسان یا فارس است که اهالی آن اقوام و گروههای مختلف ایرانی بودهاند و در طول تاریخ هیچ تفاوتی با دیگر ایرانیان نداشتهاند. اما آذربایجان بهعنوان نمونهای کوچک شده از ایرانِ بزرگ همواره محل سکونت اقوام پرشماری بوده است که بواسطه سکونت در آذربایجان با عنوان آذربایجانی (یا به اختصار آذری) نامیده شدهاند. آنچه آذربایجان را از دیگر نواحی ایران متمایز میکند تنوع تیرههای ایرانی ساکن در آن بوده است و این نه دلیلی بر تمایز فرهنگی آذربایجان با دیگر نواحی ایران بلکه صرفاً عاملی در تقویت فرهنگ، علم، هنر و اندیشه در آذربایجان است؛ عاملی که در کنار توسعه آذربایجان، این سرزمین را به نمونه کوچک شدهای از ایران بزرگ تبدیل کرده است.
درواقع من روشنفکری دینی را نمیشناسم، قبلاً هم اشاره کردم، مسئلۀ ادعا نیست. من روشنفکری دینی یا روشنفکر دینی را نمیشناسم که با منابع اساسی غربی ور رفته باشد. نمیگویم حتما افلاطون، ارسطو، کانت یا هگل، بلکه میگویم حتی با منابعی در قرون وسطی هم چنین کاری نکرده است. آنچه تا بحال ترجمه کردهاند و تا به امروز نوشتند همه خلاصههای منابع جدید غربی بوده است که از فلسفۀ دین و فلسفۀ اخلاق، چندین کتاب ترجمه کردهاند. در این خلاصهها چیزی پیدا نمیشود که به درد شما بخورد.
تصادفی نیست که ما چونان چینیان دیوار و حصار به دور خود نیفراشتیم. با وجود آنکه در یک جغرافیای باز بیحصار تقدیر مردمان این سرزمین رقم خورده است و ایمن از هجوم مهاجمان و حمله متجاوزان نبوده است. نخستین دولت- شهر متمرکز ایرانیان که در زمان هخامنشیان بنیاد میپذیرد دیوار و حصار به دور خود نمیکشد. حرکتی بازدارد و به سمت تاریخی به حرکت درمیآید که آهنگی جهانی دارد. نکتهای که هگل فیلسوف آلمانی نیک آن را دریافته بود. کاش معلمان فلسفه ما هم به چنین فهم عمیقی از تاریخ و فرهنگ ایرانی در آن عصر و هزاره سرنوشتساز دست مییافتند. اتفاقا اهمیت اندیشههای دکتر جواد طباطبایی در همین جاست که دست به یک بازخوانی عمیق تاریخ و فرهنگ ایران با اتکا به سنت و خرد و اندیشه ایرانیاش میزند.
رأی ۵٧ درصدی مشارکتکنندگان در انتخابات ریاستجمهوری به آقای دکتر حسن روحانی فرصتی دیگر برای ملت ایران بود تا نشان دهند اصلاحات و اعتدال را در شرایط کنونی برای اداره کشور بهترین روش و گزینه میدانند. آرای میلیونی آقای روحانی در غرب و شرق و شمال و جنوب و مرکز کشور نشان از همدلی ملی برای آبادانی و پیشرفت و توسعه کشور دارد. این آمار بهویژه در استانهای مرزی و سرحدات کشور دارای معنای ویژهای است.
با مطالعه آثار طباطبایی به این نتیجه میرسیم که او به مطالب عمیقی رسیده، همان عمقی که دیگر بنیانگذاران ما در مقاطعی دیگر از تاریخ ما، به آن رسیده بودند، که ازجمله ریشهایبودن، اصولیبودن و صاحب تاریخ و جغرافیابودن این مباحث از خصوصیات آن است. هرچند دیگرانی سعی و تلاشها کردند اما هرگز به این سطح از برآورد نیازها و کوشش جهت رفع آن نرسیدند. کاری که قبل از نیما هم کردند اما سطحی بود. طباطبایی هم مانند نیما تا آنجا که از نوشتههای ایشان میفهمم، همچنین به گواه درسگفتارهای هگلی ایشان، به دریافت درستی از غرب و فهم به آن رسیدهاند و نسبت به زبان غرب به مفهوم فلسفی کلمه که بار تاریخ غرب را به دوش میکشد، وقوف جدی دارند.
در سالهایی که ادمیت تحقیق میکرد و کتاب مینوشت. گروه کوچکی از حوزه روشنفکری آن دوران ایران به غربگرایان میتاختند و از «بازگشت» و «بومگرایی» و… سخن میگفتند. آدمیت که عمری را به تفکر در این زمینه گذرانده بود و در وطنپرستی او نیز تردیدی جایز نبود این گفتهها را تحمل نکرد، سخت برآشفت و در رساله «آشفتگی فکر تاریخی» با سبک نگارشی که در آثار او بیسابقه بود به کسانی که بدون منطق دیگران را محکوم میکردند (جلال آلاحمد، احمد فردید، مهندس بازرگان و…) به درشتی پاسخ داد.
آقایون و خانمهای اکتیویست، شما را به هر که دوست دارید بجای آه و زاری در مورد دونالد ترامپ و نوحهسرایی راجع به اینکه الان برجام را پاره کرده و به ایران حمله میکند، کمی روی این موضوع فراکسیونهای قومی تامل کنید، ایران قبل از این که ترامپ حتی داخل کاخ سفید شود از داخل مورد حمله واقع شده، نگران ترامپ نباشید. اگر دغدغهء امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران را دارید ریشه این حرکت را خشک کنید. بروید یقهء آقای یونسی دولت فعلی را بگیرید که از همان ابتدای روی کار آمدن بجای تمرکز روی وعدههای انتخاباتی که توان به انجام رساندن آنها را به همان دلایلی که ذکر شد نداشتند، سراغ موضوع اقوام آنهم با روشی بسیار اشتباه رفتند و بذر چنین حرکتهای بی منطقی را ریختند.
قوم گرایی در اندیشه جدید هیچ جایگاهی ندارد چرا که در دولتهای جدید حقوق شهروندی ذیل مفهوم مصلحت عمومی قرار میگیرد و حتی شیوههای حکومتی چون دموکراسی نیز، نه بر اساس حاکمیت اکثریت بر مردم بساکه از طریق حکومت قانون برخاسته از مصلحت عمومی مورد سنجش قرار میگیرند. از آنجایی که روشنفکران وطنی آگاهی چندانی از شکل گیری بنیان دولتهای مدرن و الزامات نظری آن نداشتند، غور در روبنای این نظامها موجب ارزیابی شتاب زده و تفننی در مبانی نظری روشنفکران شد که آنها را از صورت بندی مفهوم مصلحت عمومی بازداشت
شاید آقای هجری بدلیل حیات پادگانی که برای خویش و حزبش ساخته قادر به درک تفاوت فرآوردههای زنده باد جنگ مسلحانه با زنده باد مبارزه مدنی را نداند، که حتماً نمیداند!! اما مردم ایران در هر پارهای از ایران که ساکن باشند با تجربهاندوزی و آموختههای خود در ۳۷ سالۀ بعد از انقلاب اسلامی و با باز نگهداشتن چشم و گوش خود و جستجو و دانشاندوزی میدانند که برای رسیدن به آزادی و بنای حکومت قانونی باید به مبارزه مدنی و کسب آگاهی و دانش تکیه نماید؛ چرا که آزادی و حکومت قانونی مبتنی بر حقوق بشر و برخاسته از آن، نه از لوله تفنگ بلکه برپایه علم و آگاهی و دانش بنا میشود. و برای رسیدن به آن نیازی نه به جنگ مسلحانه دارند و نه حمایت زر و زور بیگانگان و ابزار دست این و آن شدن.
انسان موجودی است که در محدوده دریافتهای حسّی خود باقی نمیماند و در جستجوی شناخت از کران تا کران عالم هستی را درمینوردد. از سوی دیگر این انسان، مجهز به ابزار زبان است و میتواند دریافتهای خود را به دیگران منتقل کند، بطوری که آنچه ارزش دانستن داشته باشد، بزودی در اختیار همگان قرار میگیرد و جزو گنجینه دانش بشری میشود.